|
این اثر سالشمار زندگانی رادمرد الهی؛ مجدّد قرن، امام خمینی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که برابر نگاشتهها، اسناد و خاطرهها ارائه شده است. در این سالشمار، در هر مقطعی نکتههای مهم سیاسی و اجتماعی آن زمان در اختیار خواننده قرار میگیرد.
-
امام در متن جامعه زندگی می كرد
وقتی عموم مردم مسلمانند و اعتقاد به اصول اسلام دارند ، باید قوانینی كه در این حكومت تدوین می شود، اسلامی بوده و مخالفتی با اسلام نداشته باشد؛ البته این بدان معنا نیست كه تلقی كنیم باید موضوعات جدید و روز آمد را كه در زمان معاصر پدید می آیند، در اسلام باشد...
ادامه مطلب ...
-
-
امام خمینى(ره) و جنبش هاى اسلامى معاصر
اعداد نه تنها در زندگی مادی که در زندگی معنوی ما نیز حائز اهمیت فراوانند ، تعدا رکعات نماز ، تعداد تسبیحات اربعه ، تعداد تسبیحات حضرت فاطمه (س) و امثال اینها نشان می دهند که زندگی معنوی جدا از اعداد نیست
...
ادامه مطلب ...
-
۲۰ برش از زندگی حضرت روحالله
حدادی، محسن - سال ها قبل قرار بود؛ کتاب کوچکی به شکل مینیمالهای مستندی از زندگی علمی - عملی امام روح الله رضوان الله تعالی علیه منتشر کنیم؛ تحقیق کار آغاز شد و نگارش هم به پایان رسید اما در مجموع کار به دلمان نچسبید!...
ادامه مطلب ...
-
وقتی که امام به نجف آمدند، یک عده تصورشان این بود که امام فردی هستند که تنها اساتید ایران را درک کرده و لذا نباید خیلی ملاّ باشند. ولی وقتی امام درسشان را شروع کردند آنها دیدند بحثهای امام و مبانی ای که مطرح می کنند خیلی قوی است، لذا به تکاپو افتادند که در دفاع از مبانی اساتید موجود در نجف، از مبانی مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی در مقابل مبانی امام استفاده کنند.شک نیست که یک نابغه علمی بوده اند. اکثر کتابهای عرفانی امام مابین سنین 23 تا 30 سالگی ایشان نوشته شده اند و این از نبوغ صددرصد علمی ایشان حکایت می کند و حقیقتاً مایۀ اعجاب است که چگونه کتبی در زمینه مسائل عرفانی و مثلاً «مکتب محی الدین عربی» توسط جوانی با این سن و سال و با آن پختگی نوشته شده اند. برای ما شکی نیست که امام یک نابغۀ علمی بوده اند که در اوان جوانی خود این کتابها را نوشته اند. [1]در یکی از حجره های صحن حرم تدریس می کردندامام به طوری که بعدها روزی از خود ایشان شنیدم، نخست در یکی از حجره های صحن بزرگ حضرت معصومه ـ علیه السلام ـ فلسفه تدریس می کردند و سپس این جلسه های درس را به خانۀ خودشان منتقل کردند. [2]
روایات را می شکافتندچندی پیش، امام یکی از کتابهایشان را که در زمینۀ حکمت و عرفان بود، به من دادند تا آن را پاکنویس کنم. این کتاب را در سال 1350 قمری، یعنی حدود 30 ـ 35 سالگی نوشته بودند. من با دیدن آن کتاب، واقعاً بر ارادتم به ایشان افزوده شد. کتابی که در آن سنین جوانی نوشته بودند، یک حکیم هشتاد ـ نود ساله هم مشکل بتواند آن را بنویسد. نکات ظریف و لطیفی دارد که باعث تعجب خواننده می شوند. مثلاً مؤلف روایتی را به شکلی معنا کرده بود، ولی ایشان به گونه ای دیگر، که به کل، آن روایت را زیر و رو می کرد، بررسی می نمود. یا مؤلف روایتی را به نفع طایفۀ خود معنا کرده بود و تصور نمی رفت که معنای دیگری هم داشته باشد. ولی امام با بیانی زیبا و در چند خط کوتاه آن را توضیح داده بودند. [3] ادامه مطلب...
نوع مطلب :
امام خمینی(ره)، برچسب ها :
روح الله، تدریس، مراتب علمی امام خمینی (س)، طلبه ها، کشف حقیقت،
 روز عید بود و خانه پر از مهمان. فریده وسایلش را جمع کرد و به اتاق او آمد. در زد. وارد اتاق شد و گفت: «آقاجان! اتاقتان خلوت است. آمدم درس بخوانم.» آقا لبخندی زد و فرمود:«کجا بهتر از این جا!» کمی که گذشت، از اتاق بیرون رفت و با یک سینی چای وارد شد. صورت فریده سرخ شد با ناراحتی سینی را از دست پدر گرفت و پرسید: «آخر شما چرا؟» «آدمی که درس می خواند، محترم است.» * هم پدر مریض بود هم مادر. دو سه نفر از بچه ها پیش پدر رفتند و شروع به گفتن و خندیدن کردند. هنوز لحظاتی از آمدنشان نگذشته بود که پدر پرسید:«خانم کجاست؟» گفتند:«در آن حیاط» ناراحت شد و گفت:«خانم را تنها گذاشتید؟« بروید پهلوی مادرتان بگویید و بخندید» همیشه همین طور هوای همسرش را داشت حتی تا هنگامی که او سر سفره نمی آمد، لب به غذا نمی زد. * مرد که رابطة نزدیک او و مصطفی را بارها دیده بود، نمی دانست چطور خبر را به آقا بدهد. دلش نمی خواست چهرة او را ناراحت ببیند. با ترس و لرز وارد اتاق شد. آقا را دید که دارد به محاسنش عطر می زند. من و منی کرد و گفت: «آقا!... آقا مصطفی... را... به زندان... بردند...» آقا در شیشه عطر را بست و با آرامش همیشگی اش گفت:«چه خوب! زندان مصطفی را آبدیده می کند. برای مبارزه ورزیده می شود!» * شیخ نصرا... صراف نجف بود و از طرف آقای خویی و بروجردی، شهریه طلبه ها را تقسیم می کرد. نزد آقا آمد و گفت:« به ایرانی سه دینار، به طلبه های هندی و افغانی و پاکستانی یک و نیم دینار می دهیم.» آقا دستی به ریشهایش کشید و فرمود:«به همه سه دینار بدهید. چه ایرانی، چه هندی، چه افغان.» ادامه مطلب...
نوع مطلب :
امام خمینی(ره)، برچسب ها :
روح الله، نجف، سیره امام، مدرسة فیضیه، طلبه ها،
رحلت , ولایت فقیه , بعثت , امام(ره) , غرب , امام خمینی(ره) , انسان , مبارزه با نفس , دعا , اسلام , عاشورا , آل سعود , اندیشه , قانون اساسی , عبادت , روح الله , صحیفه امام , امام خمینی , خاطرات امام , وحدت , خانواده , انقلاب اسلامی , انتخابات , حکومت اسلامی , ایران , قرآن , استکبار , مسلمین , انقلاب اسلامی ایران , خاطرات , مناجات شعبانیه , وهابیت , ولایت , مهربانی امام , مقام معظم رهبری , طلبه ها , بصیرت , سیره امام , اندیشه امام , نماز , امام و کودکان , حکومت , ابرقدرتها , فلسطین , دنیا , فساد , سبک زندگی امام , امام خمینی (ره) , معصومین , محبت امام ,
|
|